شب میلاد مولا علی (ع) بود
در کنار سنگر نشسته بود و قرآن می خواند.
موذن سنگر اطلاعات عملیات بود و فرمانده یک تیم اطلاعاتی
چند دقیقه بیشتر به وقت عاشقی با خدا نمانده بود که خمپاره ای در
آغوشش جای گرفت.
برایش دو مزار ساختند یکی در محور مقدم طلاییه ودیگری در
صومعه سرا که هر مزار بخشی از بدنش را به یادگار در خویش می
فشارد.
من پاره های گوشت و حتی موهای جو گندمی اش را روز بعد از پر
کشیدنش سوی معشوق در طلاییه دیدم
وقتی که نصف سالم جسدش را شب پیش با خود با خود به معراج برده
بودند.
دو سه روز بعد در وصیت نامه اش چنین خواندم
خداوندا از تو می خواهم که هنگام شهادت پیکرم را هزاران تکه کنی
تا هر تکه ای تکه ای از گناهانم را با خود ببرد....
شهید سید مهرداد نعیمی پس ما چه بگوییم
نقل ازعبدالرضا رضایی نیا